-
حرمتِ ویرانه های عشق
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 19:12
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد اما مرا به عمق درونم کشید و رفت یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت تا از خیال گنگِ رهایی، رها شوم بانگی به گوش خواب سکونم کشید و...
-
ای عشق همه بهانه از توست ...
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 02:33
اگه مـن عاشـق ِ دیـــــوار بودم ! / ترک میخورد و یه پنجـره میشد اگه غـــم ِ چشامـو آینـه می دید ... / دلش درگیـر ِ این منظره میشد اگه تنهائیـمـو به شب میگفتم/ همه شهـر و برام بیـدار میکرد اگه با کـوه درددل میکـردم/صدامـو لااقـل تکرار میکرد ! نشون میدی به من بی اعتنایی! / تـو رو میخوام ولی به چه بهایی ؟!؟ شایـد با...
-
به نسیمی همه راه به هم می ریزد ...
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 15:19
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است عشق یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه، یک روزهمین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به...
-
بهانه های دل بی قرار شیرین است ...
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 15:37
برای دیدن تو انتظار شیرین است بهانه های دل بیقرار شیرین است لطیف و سبز و غزل گونه می رسی از راه بهار عمر منی،بهار شیرین است میان آتش عشقت چه سبز می رویم! جوانه بستن دل در شرار شیرین است به گرد چشم تو گردم،همواره تا جان هست فنا شدن به سر این مدار شیرین است اگر چه بی تو سرودن برای من تلخ است ولی طلوع گل از پای خار شیرین...
-
شب رفتنت آرزو میکنم . خدا وقت دوریتو کمتر کنه ...
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 14:17
به امشب / به تقدیر من / عشق تو به حالی که بی من، تو داری قسم به عنوان روزی که بردی منو به حسی که گفتی میایی قسم به دل خواهی اولین دلهره به گاهی که با من نبودی قسم جدا میشی و میرود خاطره ولی شک نکن من به تو میرسم نشد تا تو هستی من عاشق بشم نشد قلب ما عشقو باور کنه شب رفتنت آرزو میکنم خدا وقت دوریتو کمتر کنه به...
-
حرف های کودکانه 2
جمعه 19 خردادماه سال 1391 21:01
با درود ی بس و سلامی به گرمی نفس روزهایی زیادی در این عمر به ظاهر قلیل با توی دوست سپری کردم و زوار دوران کودکیت گشتم. هر آنچه بود، تحفه ی درویش جوان این روزگار بود. در نقط ای از خاک پندار تو گوشه نگاهی به توی صاحب، به توی ارباب و به توی نائب گردانیدم. نام من را یوسف ، لقب را عاشق و پیشه ی من را جستجوگر این دیار خاکی...
-
عشق فوق العاده ...
جمعه 12 خردادماه سال 1391 21:42
یا راحم العبرات کی میخوای بشینی تا من واست از خودم بگم باز ؟ صبر تو چقدره تا من بشکنم پشت یه آواز ؟ دخترم قصه نمیگم. نمی خوام بهم بخندی یا فقط به احترامم چشم رو هر چی هست ببندی نمی خوام بونه بگیری که چرا زخمیه سینه م یا ازم دلت بگیره که نشد تو رو ببینم دخترم زخمای بابا مال عشق فوق العادست بخدااشکای بابا بی خودی نیست...
-
عشق
یکشنبه 7 خردادماه سال 1391 21:43
به نام خدای یگانگی به نام خدایم و به نام مخلوقان منشا سرشت ز کوی دلداگی و افسار دوگانی، همجوار عشاقانی بگردیم که جان طالب باشند و نام رسوائی، توفیری نباشد بین من که مطلح سرشت روزگارم باشم و اوی دوگانه دوست. هر دو مسلخ گونه به یک دیار، سنائی می سپارند و جانان خوش در این دیار پاک می گسترانند. توفیری نپندارم که چگونه و...
-
بازی با رنج ...
جمعه 5 خردادماه سال 1391 22:54
همه دقایق کوتاه عشق های کوچک را در معامله با دلال وقت به گروگان ظهور عشق بزرگی نهادم که هرگز نیامد و لذا کلاه بزرگی بر سر دارم اکنون تو در چشمانت می درخشد دو زمرد آبی و در حرکاتت پرندگانی پنهان داری که پَر می دهی گاهی به سوی لانه ای خالی در روح من نمی دانم این جادو مقدمه عشق است یا بازی با کلاه بزرگی که من بر سر دارم...
-
حالا که خواب رفته دلم ...
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 21:21
حالا که خواب رفته دلم بی صدا برو آرام رد شو از من و بی اعتنا برو! اینبار حرفهای دل من نگفتنیست اینبار را نپرس چرا و کجا؟!...برو! از نو تمام خاطره ها را مرور کن! اصلا نیا به قلب من از ابتدا! برو! اصلا خیال کن که دلت جای دیگریست اصلا خیال کن که ندیدی مرا برو! بعد از تو هیچ کس به دلم سر نمی زند در را ببند پشت سرت، بی صدا...
-
گفتند سرسری باید به تو نگاه کرد ...
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1391 22:19
اعجاب آوری، به تو باید نگاه کرد از هوش می بری، به تو باید نگاه کرد این چشم*ها برای تماشای تو کم است با چشم دیگری به تو باید نگاه کرد پیکرتراش*های نخستین نوشته*اند سهل است بتگری، به تو باید نگاه کرد ای دیدنی*ترین و پرستیدنی*ترین رؤیای مرمری! به تو باید نگاه کرد زیبایی*ات گرفته فراز و فرود را در دیو، در پری، به تو باید...
-
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن ...
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 20:32
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب...
-
تب تو ...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 23:21
هوا خوبه / تو هم خوبی /منم بهتر شدم انگار یه صبح دیگه عاشق شو / به یاد اولین دیدار به روت وا میشه چشمایی که با یاد تو میبستم چه احساسی از این بهتر، تو خوابم عاشقت هستم . تبت هر صبح با من بود، تب گل های داوودی تبی که تازه میفهمم تو تنها باعثش بودی تو خورشید رو قسم دادی،فقط با عشق روشن شه یه کاری با زمین کردی که اینجا...
-
بگذار دوستت بدارم ...
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 21:04
به دلایل من نزدیک مشو تنها دشمن من عقلکی ناچیز بود مواظب سلامت لبخندت باش زهری از دلایل من کاری تر نیست تفکر یعنی تردید بدون کلمه با من حرف بزن تردید یعنی مرگ شوق پس تو کتاب مخوان فهم این تنهایی نیازمند استدلال نیست پس تو به آینده میندیش و در آینه ات نگاه کن و ببین که حق با لبخند توست و بدان که نور لرزنده بر آبها ست...
-
بخدا همینم کافیست ...
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 23:39
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست! قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست! گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن! من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست من همین قدر که با حال و هوایت...
-
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 02:46
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق، به امضا شدنش می ارزد گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم به همان لحظه برپا شدنش می...
-
خرمشهر (2)
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 02:54
چرا اینقدر نگاهت بی قراره چرا این خونه آرامش نداره بگو کی زندگیتو تلخ کرده چرا دستای تو اینقدر سرده کدوم بیرحمی رویاتو سوزونده که از لبخند تو چیزی نمونده نمیذارم که چشمات خیس باشه دارم میرم تا حالت رو به را شه میون این همه نامهربونی دارم میرم که تو عاشق بمونی شکسته این دل غمگین و تنگم دارم میرم با یه دنیا بجنگم جدایی...
-
یک حرف همه را به هم می ریزد
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 16:38
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است عشق یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه، یک روزهمین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به...
-
خاک متروکه
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 00:32
خاک متروکه چه خوش گفت حافظ کاین باشد سرنوشت ما چه خوش باشد عشق ،کاین باشد وادی برباد رفته ما روزگاری در پس ادیان می گریستیم و خرامیدیم سالیانست که در این وادی تاج و تختی در برخود ندیدیم چه شکوایه ایست ای جان دل، ما را چه باشد کاین اندر مکان به اغیار خدمت و به افکار زحمت، چوباشد میهنی و ایرانی در هر زمان چه خوش گفت...
-
روز هبوط یوسف
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 01:26
روزهایی است که بی تو می زیم و بی تو انگاره خلق را می نگارم. روزگاری است که بی تو شوم را به فجر و صبح را با سپیدی چشمانم می ستایم. تو دانی که من چه ناتوانم. خود دانی که من چه راه و روزگاری را برگزیدم. پس دادار عالی تورا به وجود پاکت مقسوم که این روز را تا زمانی شاهدگرم باش که ثمره سالها تلاش و افکار لایتناهی تو را فاعل...
-
یوسف پیامبر
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 21:11
مثل یک کابوس ما را به رویا می بری پشت ردت تا کجا ما را به هر جا می بری باز هم دعوت به طوفان کن ما را اما بدان من دلم دریاست دریا را به دریا می بری من شبیه یوسفم راه سقوطم چاه نیست چون بیاندازی در چاه بالا می بری دلخوشم گر دل به غیر از من به هر کس باختی بردنی ها را فقط از سینه ما می بری با همان یک حرکت اول نگاهم مات...
-
خداوندا
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 12:58
خداوندا؛ تو می گویی که انسان را به نفس پاک جان دادی و او رابر خلایق اشرفش کردی تو حوران را به یاری وی در افکندی و گفتی ای پری و جن به وی سر خم کنید اکنون که در او روح حق جاریست . خداوندا؛ تو می گویی که شیطان را زدرگاه خودت راندی و او را لعن فرمودی بدین علت که وی حاضر نشد ییشانیش را بر زمین ساید و آدم را کند سجده ولی...
-
خدای آزادگان
جمعه 14 بهمنماه سال 1390 21:58
ساقیا جام الست و شراب را بگویید نای و تاب از برم برفته غسال را بگوئید ساقیا قیل و قال زندگیم چون توئی عرش کبریایم در زمره جهانم چون توئی ساقیا چه گویم که قاصری زبانم بود خود گفتی که ما ناتوان و قصوری از ما بود ساقیا جام می ده که مستم کنی بی حال و عارف و از خود به خود وصلم کنی زندگی ما چون خاطره ایست که بر برگه های این...
-
نامه 2
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 23:51
مدیریت املاک آسمانی و ربانی: خداوند عزو جل با سلام احتراما به استحضار می رساند اینجانب یوسفت با تو سخن می گوید. آری گله بسیار است و شرمساری بی کران. دادار کبریا مانند همیشه من را مبهوت لطف خود نمودی و بی هیچ چو ن و چرا مرا به وادی عاشقی خود رخصت نمودی. چندی پیش مرا کسالت دنیوی چاره شد و علی رغم شخصیت والا مقام خویشتن،...
-
یعقوب نبی
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 16:26
پدر عزیر نامت جاودانه باد... آرزوی آن دارم که سایه ات چون درخت فردوس مستدام و حرم نفس هایت نوید بخش زندگی من نو رسیده این دوران باشد... آرزوی آن دارم که بر فراز فرش کبریا و تکیه بر میکده دوست، مست و خرابات در بر دوست گردی... و آنگاه آرزوی آن دارم که در سرسرای هستی نباشد برای تو آرزویی نارسیده تاجدار من سلام بر صبحت و...
-
نسل آفتاب
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 16:23
بگذار سرنوشت هر راهی که می خواهد برود،راه من جداست بگذار این ابرها تا می توانند ببارند.... چتر من خداست بگذار چون ابر بهاری شادمان باشم، سهم من سواست بگذار درد و دل عاشقی گویم، سنگ من هواست بگذار قصه ی لیلی در پی مجنونی گویم، شعر من بی منتهاست بگذار قصه ی عاشقی علی در بر زهرای نبی گویم، سرشت من صفاست بگذار صحبت از عقد...
-
گل مریم
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 16:22
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آنست که مجنون باشی شکر خدا حاوی دلی چون آئینه دل باشی گر نه حکمی است داغدار زاو ثمره تاج و تخت زکریا باشی گفته بودم نازدار گل باشم نی برای گل سی خود گلستان باشی گفته بودم زمره اهورائی خود دمشی باید ز نوای کرنش و خمش دوست، افسون باشی آری این است قصه لیلی در پی مجنون ما زیر...
-
علی الله
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 16:20
آنان که علی خدای خود پندارند کفرش به کنار عجب خدایی دارند آنان که لیلی حورالعیان دارند حاشا و کلا عجب دوامی دارند آنان که رهرو تاج و تخت سنایند دست مریضاد عجب سنائی دارند آنان که به عشری نوش و به دمی می آسایند خوشا به حالشان عجب صفائی دارند آنان که نارسیده آرزوئی دارند سلام بر وقتشان عجب سیاحه ای دارند آنان که در بر...
-
درد و دل یک سیگار با یک جوان عاشق
جمعه 29 مهرماه سال 1390 02:29
الهی تو بمیری من بمونم سر قبرت بیام روضه بخونم که اینطور ما را بدنام کردی اسم ما را خوراک این ماموران کردی الهی درد ریه و قلب بگیری تب مالت و فشار خون همه با هم بگیری اگر بردی از اینها جان سالم الهی درد بی درمون بگیری که اینطور تجارت زشخص شخیصان کردی پول را به پول اندوزان نصیب و ملموس کردی ای دوست ای دوست به جهنم که...
-
ایهالنفسه، علیکم انفسکم...
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 19:02
دل خوش از آنیم که حج می رویم غافل از آنیم که کج می رویم کعبه به دیدار خدا می رویم او که همین جاست کجا می رویم حج بخدا جز به دل پاک نیست شستن غم از دل غمناک نیست حج بخدا جز ماوای آغاز نیست مغفور به توبه، خانه برانداز نیست دین که به تسبیح و سر و ریش نیست هرکه علی گفت که درویش نیست زین گونه باشد بن ملجم سردمدار دین نیست...