حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

درد و دل یک سیگار با یک جوان عاشق

الهی تو بمیری من بمونم

سر قبرت بیام روضه بخونم

که اینطور ما را بدنام کردی

اسم ما را خوراک این ماموران کردی
الهی درد ریه و قلب بگیری
تب مالت و فشار خون همه با هم بگیری

اگر بردی از اینها جان سالم
 
الهی درد بی درمون بگیری

که اینطور تجارت زشخص شخیصان کردی

پول را به پول اندوزان نصیب و ملموس کردی

ای دوست ای دوست
به جهنم که مرا دوست داری
 
از بهر تو هرگز نکنم گریه و زاری

خود خواستی که اینطور جو مردی بگیری

در کنار دوست، دم خودخواهی و بزرگی بگیری
اگر روزی بجز من یار بگیری
الهی تب کنی فرداش بمیری

که این طور ما را شهرت بدادی

در محیط آرام دچار نفرین بدادی

زعقده های عاشقی ما را آتش بدادی

زطبیعت و عموم ما را انزوا بدادی

 

ادعای بزرگی و داشتن اعصاب آرام، به بزرگ منشی و کام گرفتن از لحظات ناب و ارزشمند زندگی توست نه کام گرفتن از سیگار بینوا!

ایهالنفسه، علیکم انفسکم...

دل خوش از آنیم که حج می رویم

غافل از آنیم که کج می رویم

کعبه به دیدار خدا می رویم

او که همین جاست کجا می رویم

حج بخدا جز به دل پاک نیست

شستن غم از دل غمناک نیست

حج بخدا جز ماوای آغاز نیست

مغفور به توبه، خانه برانداز نیست

دین که به تسبیح و سر و ریش نیست

هرکه علی گفت که درویش نیست

زین گونه باشد بن ملجم سردمدار دین نیست

زایشان ریش و محاسن بیش از این نیست

صبح به صبح در پی مکر و فریب می دویم

شب همه شب پی به گریه و امن یجیب می بریم

ساقیا باده ده مست و خرابات کنی

نای دیدار زین وصال بی پایان آغاز کنی

لطف آن ده که دستگیری کنم

در پی ظلم حق ستیزی کنم

لطف آن ده چشم پوشی کنم

حق زتو ،جفا به کفر ، ظلم ستیزی کنم

ساقیا دیوانه ام و مجنون خرابات تو

لیلی در پی من، جنون گر آوای تو

ساقیا در این زندان پیر خرابات شده ام

ز دیدار این صحنه ها جان به جانان شده ام

به یک بینم طفل دشت نعیم تو را

رو به آن سو، بینم پیر مفطوره ی تورا

پشت سر، زن به ظاهر حجاب تو را

پیش رو، کفاره ی توبه گویان تو را

ز هر طرف ، می فشارد اجسام مرا

تو را به مولا،

بستان جان و افکار به یک دم ،در اسماء تورا

انعکاس های همیشه

زین دنیای مه آلود، زین افکار خسته و به طمع آغشته ، زین چشمان ملین به هوا، یک  باید گفت و یک باید شنید.

در دنیای پر ولع جای کودکان گرسنه و طماء به دستان پینه بسته به کجاست؟

در این دنیایی که هرکس فکر خویش ستاند و زمزد خودساختگی به جان خرد ، جای برادر دوستی و برادر کشی کجاست؟

در این زمانه بی های و هوی پرست، جدا خوشا به حال آدمیان بی قیل و قال پرست

چگونه گویم لحظه لحظه زندگی این آدمیان بی پر و بال پرست

پریان چه نسنجیده می افتند به پای علفان هوای پرست

نمی دانم

نمی دانم

همیشه شایعه و انعکاس های همیشه

شیوع پچ پچ های بی خردانه مردم مرده پرست همیشه

همیشه با خود می گفتم این زمانه نیز بگذرد مثل همیشه

جوابگوی این اعمال دستار پرست یکی هست حتما مثل همیشه

اما عمری گذشت و آفاق ما ناظر و افکار ما خاصم تر شد همیشه

زیرکانه در ملجای سایه رخصاره  خود می ستزیدم

شکوانه در افکار خود سرسرای امید خانه ای می خریدم

که پیر مغان غم نخورد و طفل نعیم به شایسته کم نخورد

دخترپریان کم نفروشد و ظلم کاستی زور نگوید

اما واحسرتا تنهایم

تنهای این دشت مغیلان

اما...

رسیدن به کمالی که جز انالحق نیست ،کمال دارد برای من کمال پرست

هنوز زنده ام و زنده بودنم خاریست به چشم مردمان زوال پرست...

اناالحق

در این زمانه بی هیا و هوی و لال پرست، خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این همه ناباور خیال پرست

به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست

قصیده ها چه غریب و نچیده میافتند به پای هرز علف های کال پرست

رسیدن به کمالی که جز اناالحق نیست کمال دار برای من کمال پرست

هنوز زنده ام و زنده بودنم خاریست به چشم تنگی نامردم زوال پرست

همیشه شایعه و انعکاس های همیشه، شیوع پچ پچ های و تماس های همیشه

دلی شکنجه شد و غرق خون به گوشه ای افتاد، دوباره سینه به سینه هراس های همیشه