حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

نامه 2

مدیریت املاک آسمانی و ربانی: خداوند عزو جل

با سلام

          احتراما به استحضار می رساند اینجانب یوسفت با تو سخن می گوید. آری گله بسیار است و شرمساری بی کران. دادار کبریا مانند همیشه من را مبهوت لطف خود نمودی و بی هیچ چو ن و چرا مرا به وادی عاشقی خود رخصت نمودی. چندی پیش مرا کسالت دنیوی چاره شد و علی رغم شخصیت والا مقام خویشتن، این بنده و عبد وادی شما به گزند نیش های زهراگین و خشم آلود دنیای شما مبتلا گشت و تیماری آن خشم خویشتن را فراتر نهاد و کسالت را ولو به دقایقی دچار شد. خدمت جنابتان عرض نموده بودم که مرا باکی زین دنیای پر خشم و زهرآگین تو نیست چرا که ارتباط من به منشاء این دنیاست. زین کلام بیهوده سر جنابتان را به درد نخواهم آورد که خود بهتر و مهتر واقف شروط ممکن خواهی بود اما لازم بدیدم که عارضه حال، حکم من باشد و ثبوت افکار تعالی یوسفت حکم شما را به ضمانت در جیب دارد.

کنونی که در محضر جنابتان هستم احوالی خوش، آرزوی در دسترس و ثباتی قابل ستودن در تار و پودم جاری است. امید است که حضور شما در انوار زندگی بنده بسیار پر تلولو باشد.

دوستدار همیشگی شما

یوسفت