حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

رمضان 92

به نام  صاحب زمین و زمان

به نام صاحب علی و علی

به نام  ماه رجب، شعبان و رمضان

باز بوی عطر اذان زمزمه ی گوش خلق مخلوق  گردید. باز صدای ربنا ورده زبان ما گردید.باز بوی سحرگاهان چشم نواز رقصندگی ثانیه های زمان گردید و باز دل دله ی عارفانه ی افطار مراوده ی خلق مشعوف گردید. آری رمضانی دیگر آمد. آری ترفیع عارفانه ی زمرگی دل ما آمد. ضیافتی که صاحب،  بنده را متفخر نان و خرمائی گردانید که  این طعم ز طعم دیگر طعام موجود توفیر است. طعمی که بوی عبادت، رشادت، صیانت، سخاوت، ظرافت و سبک بالی اشرف مخلوقان آسمانی را دهد. طعمی که تشنگی همراه گرسنگی را حلاوت گرداند. آری پالایش روح کاری دیگر است که هر یک زما مستضعف آنیم  و  چه زمانی بهتر از محضر اولیای کردگار که  یک کنی پاداشت دهد به هزار و قدم برداری به دوشت کشد بسیار.آری دوردانه ام، تاجداربندگی، زمان آن است که بندگی را به صلابه ی خود کشانی و اشرفیت خود را به زمره ی موجود نشانی، زمان آن است که بسم رب العظیم گوئی و علی را یارو یاور خود دانی.

مفتوح برکات خالق پیشکش مخلوق باشد. باشد که ثمره ی  ما نیز در زمره ی بندگان خالق   باشد.

یا مهدی

به طه، به یاسین، به معراج احمد

به قدر وکوثر، به رضوان و طوبا

به وحی الهی، به قرآن جاری

به تورات موسی و به انجیل عیسی

بسی پادشاهی کنم در گدائی

چو باشم گدای گدایان زهرا

چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما

همه شیعه گردیم و بی تاب مولا

غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده است خلقت ما

مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل، بزن دل به دریا

که دنیا، که دنیا، که دنیا  به خسران عقبی نیرزد

به دوری ز اولاد زهرا نیرزد

و این زندگانی فانی، جوانی، خوشی های امروز و اینجا به افسوس بسیار فردا نیرزد

اگر عاشقانه هوادار یاری

اگر مخلصانه گرفتار یاری

اگر آبرو می گذاری به پایش

یقینا، یقینا خریدار یاری

بگو چند جمعه گذشتی زخوابت؟

چه اندازه در ندبه ها زار یاری؟

به شانه کشیدی غم سینه اش را؟

و یا چون بقیه تو سربار یاری؟

اگر یک نفر را به او وصل کردی

برای سپاهش تو سردار یاری

به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟

چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟

دل آشفته بودن دلیل کمی نیست

اگر بی قراری بدان یار یاری

و پایان این بیقراری بهشت است

 بهشتی که سر خوش زدیدار یاری

نسیم کرامت وزیدن گرفته و باران رحمت چکیدن گرفته

مبادا بدوزی نگاه دلت را، به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره ی بد شدیدا گرفته

خدایا به روی درخشان مهدی

به زلف سیاه و پریشان مهدی

به قلب رئوفش که دریای داغ است

به چشمان از غصه گریان مهدی

به لب های گرم علی یا علی اش

به ذکر حسین و حسن جان مهدی

به دست کریم و نگاه رحیمش

به چشم امید فقیران مهدی

به حال نیاز و قنوت نمازش

به سبحان و سبحان و سبحان مهدی

به برق نگاه و به خال سیاهش

به عطر ملیح گریبان مهدی

به حج جمیلش، به جاه جلیلش

به صوت حجازی قرآن مهدی

به صبح عراق و شبانگاه شامش

به آهنگ سمت خراسان مهدی

به جان داده های مسیر عبورش

به شهد شهود شهیدان مهدی

مرا دائم الاشتیاقش بگردان

مرا سینه چاک فراقش بگردان

تفضل بفرما برین بنده ی بی سرو پا

مرا همدم و مرهم و هم رکاب سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان

یا مهدی

یا مهدی

مددی کن 

شاعر:حاج مصطفی روشن روان