-
زعمر بایستی
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1394 14:21
گفتم گویند تو باشی// گفتا گر نباشم؟ گفتم نتوانم گفت// گفتا تو را بجان من گفتم چاره ام چیست؟// گفتا حاکمت کیست؟ گفتم دادار کبریا هستی// گفتا نام بسیار و یار اندک گفتم گذر زعمر بایستی// گفتا من همانم زتو دانستی گفتم زمن چرا بار بستی// گفتا حق دانمت چه هستی تو همانی که یوسف چاه بایستی// زدیدار مصر عزیز امت دانستی حق را...
-
پیشوای عصر
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1393 09:12
گفتگوی این روزهای ما با امام عصر(عج) و پاسخ ایشان: رو دیدن شش گوشه ی دلم تاب ندارد نگهم خواب ندارد قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد؟ نگهم به پای زوار پدرت تاب ندارد چه شود مرا غلام خویش بربایی نکند دلت آزرده خاطر ما را بسراید من عاشق من عارف و من مرید آل...
-
عهد شکن
جمعه 16 آبانماه سال 1393 13:51
مرا زین دوره عهد خویشتن بشکت که تا جان دارم زعهد دوست باید باشد نی برای سود خویشتن عهدی باشد بلکه زباب ملت باید حاکم پرست باشد دانم زبیچارگی، نفعی مجمل خاص باشد زین دنیای دورویی، حضور تو غنیمت باشد
-
مردم چه می گویند؟
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 21:34
مَردُم به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی . برای مَردُم خیلی مهمه که تو چی میپوشی؟ کجا میری؟ چند سالته؟ بابات چیکاره است؟ ناهار چی خوردی؟ چند روز یه بار حموم میری؟ چرا حالت خوب نیست؟ چرا میخندی؟ چرا ساکتی؟ چرا نیستی؟ چرا ازدواج نمیکنی؟ چرا بچه دار نمیشی؟ چرا...
-
عید ولایت امیرالمؤمنین(ع) مبارک
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 13:48
گفت پیغمبر: علی نور خداست بعد من، او پیشوا و مقتداست این سخن حق است و در آن شبهه نیست هم علی با حق و هم حق با علی ست عشق را در قلب خود دعوت کنید با علی مرتضی، بیعت کنید این حقیقت از کسی مستور نیست جانشین نور، غیر از نور نیست عید ولایت امیرالمؤمنین(ع) مبارک
-
هبوط
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 23:30
سیر دائمی اوقات نمایان شود گرچه ظاهر خسته وچشمان همچون پلکان طوطیا ذوق ذوق رفتار می جوید. شنیده گشتیم که اوقات و زمین و زمان ملال آور است اما آنچنان که بوده نباید مصور نامید. چرا که هر انسان را مزرعه سلام و آخر شهود گشتیم.عاقبت همچون طیف حضور گریان، لبخند را هدیه دهد. توفیز یک باشد یا انسان به خاطر سپارد یا خاطره...
-
رمضان 92
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 22:24
به نام صاحب زمین و زمان به نام صاحب علی و علی به نام ماه رجب، شعبان و رمضان باز بوی عطر اذان زمزمه ی گوش خلق مخلوق گردید. باز صدای ربنا ورده زبان ما گردید.باز بوی سحرگاهان چشم نواز رقصندگی ثانیه های زمان گردید و باز دل دله ی عارفانه ی افطار مراوده ی خلق مشعوف گردید. آری رمضانی دیگر آمد. آری ترفیع عارفانه ی زمرگی دل ما...
-
یا مهدی
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 22:21
به طه، به یاسین، به معراج احمد به قدر وکوثر، به رضوان و طوبا به وحی الهی، به قرآن جاری به تورات موسی و به انجیل عیسی بسی پادشاهی کنم در گدائی چو باشم گدای گدایان زهرا چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بی تاب مولا غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده است خلقت ما مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل،...
-
وصال عشق و معشوق
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 16:17
پس از آفرینش آدم،خدا گفت به او : نازنینم آدم با تو رازی دارم!اندکی پیشتر آی آدم آرام و نجیب ، آَمد پیش زیر چشمی به خدا می نگریست محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست . نازنینم آدم! قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید. یاد من باش که بس تنهایم ! بغض آدم ترکید ، گونه هایش لرزید ! به خدا گفت : من به اندازه .... من به...
-
عیسی مهربان
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 16:10
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ... دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او آنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا میکند ... پس خود را گناهکار مبین من عیسی نامی را میشناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد ... و تنها یکی سپاسش گفت . من خدایی میشناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده ... یکی...
-
ماه آبی
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1392 15:44
ماه آبی بنازم ماه شعبان را که با شادی مولود ارباب قرین باشد در او میلاد عباس و حسین و ساجدین مسلک ما باشد به نیمه چون رسد شعبان مه اش، ماه پشت ماه تابنده تر گردد چرا که روشنی چشم زهرای کوثر ز روی مهدی موعودباشد بنازم به علی که صاحب عباس و حسین و حسن باشد در آل یاسین چشم به وصال این آل صفین باشد زبانم قاصر است به تمجید...
-
روز علی و نبی
شنبه 18 خردادماه سال 1392 15:08
مهربانی گوهریست، زندگی را برتریست. هر دو به یک سیر می کنند. یک پاداش برتریست، دگر برترین پاداش گوهرست. آری تمثال حق جلوه شد، در رخ اعلاء چهره شد. به خدایش کفر نیست علی و اعلاء به یک وجه شد. روز علی و نبی بر پیروانش مبروک بر مخلفانش چشم کوری باد.
-
یا علی
جمعه 3 خردادماه سال 1392 14:51
در کوفته بازار عشق لعن تو بود کین جماران خاک به سر را این چنین مجذوب خاک بی منتها بکرد و بشد که این چنین شد. توان بازوان تو بود که اغیار ابن سبیل را گردان به خود زین چاره بشد و منتها ،نام گویی تو بود که هر بیچاره ی مفلس را غنی الطاف گردانید. اما... در این وادی که هر کس تاج به سر دارد و حب تو را پندارد...در این وادی که...
-
زلیخای یوسف
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 23:52
زلیخای یوسف جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد آمد . جوان به امید...
-
من معلم هستم
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1392 02:51
من معلم هستم آنچه آموختم، با سخاوتمندی به تو می آموزم... به تو می آموزم، الف ایمان را که روحت با آن نور و صیقل یابد. به تو می آموزم، چگونه فعل مجهول "ستم ها شده است"، فاعلش معلوم شود. بشناس که ستمکش نشوی، با ستم هیچ مساز، بر ستمگر بتاز. به تو می آموزم، اگر ما همه یک تن شویم، یک تن تنها نیست که ستمدیده شود....
-
یا زهرا نبی ای همسر و جان علی
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 19:47
کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: «می گویند فردا شما مرا به زمین میفرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفتهام. او از تو نگهداری خواهد کرد.» اما کودک هنوز مطمئن نبود که می...
-
روز رفتن
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 22:23
شبانه گفتیم که هستیم که شاید پریان دوردانه، خواب ناز را رها ننمایند و هلیدن را بنگارند. به توی دوست گفتمت که هر جا باشی یک بالای توست. هرجا هستی یک ناظز اعمال توست. اعجار کنونی، عشق در زمره ی مردگان دهستان غریبان باشد و حلاوت نزاع مردگان را نیز عشق بباشد.چه گویم که گفتنی ها بسیار ،زمان گفتمت اندک. پس بباشد امانت من...
-
یک تیکه زمین
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 23:43
بهشت از دست ادم رفت از اون روزی که گندم خورد ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد کسایی ک تو این دنیا حساب ما رو پیچیدند یه روزی هر کسی باشند حساباشونو پس میدن عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست سر ازادگی مردن ته دلداگی میشه یه وقتایی تمام دین همین ازادگی میشه کنار سفره ی...
-
نامه ای از پروردگار به انسان
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1391 20:40
نامه ای از پروردگار به انسان سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب و قتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کردهام و نه با تو دشمنی کردهام (ضحی 21) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30) و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگراز آن روی گردانیدی....
-
اسلام علیک یا دردانه خدا ...
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1391 11:59
حلالم کن دم رفتن کمی بعد از پریشونی تو آوار نگاهی که تو هم با ما نمی مونی مسیر موندن و رفتن یکی بود و جدا شد با تو پایان منو دید جدایی سخته از آغاز حلالم کن غریبونه خیالم باتو می مونه حلالم کن غریبی که برات دل کندن آسونه حلالم کن به زخمایی که لب وا کرده میخنده حلالم کن به عشقی که به چشمای تو پابنده حلالم کن به خونی که...
-
خدا هم هست !!!
جمعه 19 آبانماه سال 1391 17:12
در این دنیا اگر غم هست صبوری کن خدا هم هست اگر دشمن کنارت هست مخور غصه خدا هم هست اگر فقر و فقیری هست منال هرگز، خدا هم هست اگر در عشق فریبی هست چه غم لیکن خدا هم هست
-
یا علی گفتیم عشق آغاز شد
جمعه 12 آبانماه سال 1391 23:44
بر دیواری خواندم حق نام دیگر خداست پایمالش نکنیم... علی نام دیگر خداست شرمسارش نکنیم هنگامه شنیداری قسم به علی چهارستون بدن هر جنبنده به لرزه کشیده و اشک چشمان مروت گویان را به تسبیح می رساند. یا علی من نیز مرید تو بودم من نیز پیروی تو بودم و من نیز به تمثال اغیار نام گوی تو بودم لیک کنونی انگاره تو هستم و بوی خوش تو...
-
تقدیم از دوست ناشناس
جمعه 12 آبانماه سال 1391 23:42
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو...
-
روزی ازحقیقت های ما افسانه می سازند ...
جمعه 21 مهرماه سال 1391 01:20
همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد مرنج از بیش و کم ، چشم از شراب این و آن بردار که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه می سازد مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم که عشق از پیله های مرده هم...
-
باید بگویم اسم دلم دل نمی شود ...
شنبه 15 مهرماه سال 1391 00:35
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی شود باید بگویم اسم دلم دل نمی شود دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند دیوانه ی تو است که عاقل نمی شود تکلیف پای عابرمان چیست آیه ایی از آسمان فاصله نازل نمی شود خط میزنم غبار هوا را که بنگرم آیا کسی ز پنجره داخل نمی شود ؟ .... می خواستم رها شوم از عاشقانه ها دیدم که در نگاه تو حاصل نمی شود...
-
نکند باز دلی با دگران دارد یار؟!
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 19:46
باز با ما سری از «ناز» گران دارد یار نکند باز دلی با دگران دارد یار؟! خنده ارزانی هر خار و خسش هست ولی گوش با بلبل خواننده گران دارد یار آن وفایی که ز من دیده اگر هم برود چشم دل در عقبِ سر نگران دارد یار لاله رو هست ولی داغ غمش نیست به دل کی سر پرسش خونین جگران دارد یار؟ گو دلی باشدش آن یار و نباشد با ما اینش آسان بود...
-
حالاچرا ...
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 02:40
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟ عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان تو ام فردا چرا ؟ نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ؟ وه که با این عمرهای...
-
دلم گرفت ..
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 06:54
امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت در اضطراب کهنه ی غم ها ، دلم گرفت انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد در التهاب ِ خیس ِ ورق ها ، دلم گرفت ! از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ... از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت ... در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو ... در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت ! متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی از ارتباطِ...
-
رویای ما
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 22:19
من من... رویایی دارم رویای آزای رویای یک رقص بی وقفه از شادی من من... رویایی دارم از جنس بیداری رویای تسکین این درد تکراری دردر جهانی که از عشق تهی می شه درد درختی که می خشکه از ریشه درد زنانی که مغموم آزارند یا کوله هایی که توی چرخه ی کارند تعبیر این رویا درمون دردامه درمونه این دردا تعبیررویامه رویای من اینه دنیای...
-
سخنان بی پایان
جمعه 20 مردادماه سال 1391 21:24
بازگشتم تا بگویم باشید عامیون دلنواز این دشت خونین که مارا بس است عاشقی که ما را بس است زندگی در این دیار خاکی زخود مردگی و افسار گسیختگی جمعی مجنون که نبیت خواستار اعدام خویشتن را دارندچگونه گویم حلقه گمشده خود را کاین جوار ملین زبان بیچاره دارد و چشمانی مظلومانه ز خود به خود عاشقی را در دل افکار سلسال خویش سپردم که...