حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

هبوط

سیر دائمی اوقات نمایان شود گرچه ظاهر خسته وچشمان همچون پلکان طوطیا ذوق ذوق رفتار می جوید. شنیده گشتیم که اوقات و زمین و زمان ملال آور است اما آنچنان که بوده نباید مصور نامید. چرا که هر انسان را مزرعه سلام و آخر شهود گشتیم.عاقبت همچون طیف حضور گریان، لبخند را هدیه دهد. توفیز یک باشد یا انسان به خاطر سپارد یا خاطره انسان را به تلنگر کشاند. زمره رفتار هجمه ی امت، گرویدن به باد است حال توفیر توی دوست با دشمن عقبی یک را نامید که توی دوست بهتر از جان خواهی شد و دشمن ما همچون دوست ،چشم به دستان پینه بسته ی ملکه حساب دارد. هبوط و وجود را به تمثال غیر به هیچ ننامم که ذات وجود تو مخلص دنیا باشد. نه دنیا نه آخرت هیچ نخواهم که وجود تو تمام دنیای من باشد. لیک اغیار، ما را بهلول این سو نامید حال آنکه خود آن سوی دیوار خویشتن  به خفتن آرامید. مخلص قاصری زبان و لکنت کلام، شم و شوی احوال بی نامی  را چاره گردیده است یک باید گفت ز روی دوست که واژه دوست داشتن به خدایش نغیری ارزش نباشد.

 

هبوطت مبارک!

21- مهر-1392

یوسف