حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

یا علی

در کوفته بازار عشق لعن تو بود کین جماران خاک به سر را این چنین مجذوب خاک بی منتها بکرد و بشد که این چنین شد. توان بازوان تو بود که اغیار ابن سبیل را گردان به خود زین چاره بشد و منتها ،نام گویی تو بود که هر بیچاره ی مفلس را غنی الطاف گردانید. اما...

در این وادی که هر کس تاج به سر دارد و حب تو را پندارد...در این وادی که نام بسیار باشد و ذات کاسته

در این وادی که حق کثیر باشد و محق آن نغیر...در این وادی که محاسن جلوه ی نیکو سرشت تو پندارند

و

در این وادی که ادعای اهل خانه ی تو شرم انسان ها باشد...حکایت ها را پندارد. پس بشنو جان دل تا تعریفت کنم

روزی آغازین کنی که هر چیز به نماد خوبی است و نیکویی مملو از سر و ته آن ببارد. روزی را بسم رب المنتها گویی که آری دیگر جای بدی و بد کردن پر شده از لطافت و مهربانی آدمین. اما این صورت کسر زندگی است که مخرج آن منتهای به نغیر است . گویی پوچ بودن بهتر از بودن و خوب بودن مهتر از آراستگی است. مردی را بینی که فرط شرم سوزی صورتکک به سیاه خیمه گاه مغیلان دارد و زنی را بینی که تفریط اعمال را نماد بشریت داند. جملگی جنگل را پیراسته و اغیار را محطوط به حباب دانسته که شاید به عدمی دست یابند که دیگران آن را مکشوف عقل خود داند.

خاستگاه بندگی غمین بودن جنابتان نخواهد بود اما حقیقت گفتنی است تا نوشتنی. حقیقت دیدنی است تا شنیدنی. پس بشنو دوردانه ام که از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر باشد:

روز علی مولود علی مبروکت کنم 

حسن علی حب علی مشهودت کنم

یا علی تا انتها جان نثارت کنم

شاید ز بندگی در حقت جفایت کنم

تو ببخش و بگذر در حق این دوردانه ات

که هر چه باشد مرید سلطانیت کنم

نظرات 1 + ارسال نظر
حوا... جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:56

تا که بر لب نامت ای زیباترین، می آورم
آسمان ها را تو گویی بر زمین می آورم
تو طلوع آفتابی، من اذان مغربم
زیر لب نام امیرالمؤمنین می آورم . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد