شبانه گفتیم که هستیم که شاید پریان دوردانه، خواب ناز را رها ننمایند و هلیدن را بنگارند. به توی دوست گفتمت که هر جا باشی یک بالای توست. هرجا هستی یک ناظز اعمال توست. اعجار کنونی، عشق در زمره ی مردگان دهستان غریبان باشد و حلاوت نزاع مردگان را نیز عشق بباشد.چه گویم که گفتنی ها بسیار ،زمان گفتمت اندک. پس بباشد امانت من دوست ،در کرامت عشاقان بی نوایی که خدا باشدو زمین و زمان و امید. دوستان را چه گویم که اخوت را پندارند و حرافان نیز مویه کنان به راه خود ادامه انگارند...
به امید دوست
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس
اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این ســـینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد
ممنون مثل همیشه عالی...
یکم با بقیه فرق داشت متوجه نشدم با خدایی یابازم بنده هاش شیطنت کردن؟
در ضمن
سلام......
همیشه با خدا باش که پادشاهیت دهد...
بسیار زیبا و عالی
دستت به قلم باد ای دوست