حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

ایهالنفسه، علیکم انفسکم...

دل خوش از آنیم که حج می رویم

غافل از آنیم که کج می رویم

کعبه به دیدار خدا می رویم

او که همین جاست کجا می رویم

حج بخدا جز به دل پاک نیست

شستن غم از دل غمناک نیست

حج بخدا جز ماوای آغاز نیست

مغفور به توبه، خانه برانداز نیست

دین که به تسبیح و سر و ریش نیست

هرکه علی گفت که درویش نیست

زین گونه باشد بن ملجم سردمدار دین نیست

زایشان ریش و محاسن بیش از این نیست

صبح به صبح در پی مکر و فریب می دویم

شب همه شب پی به گریه و امن یجیب می بریم

ساقیا باده ده مست و خرابات کنی

نای دیدار زین وصال بی پایان آغاز کنی

لطف آن ده که دستگیری کنم

در پی ظلم حق ستیزی کنم

لطف آن ده چشم پوشی کنم

حق زتو ،جفا به کفر ، ظلم ستیزی کنم

ساقیا دیوانه ام و مجنون خرابات تو

لیلی در پی من، جنون گر آوای تو

ساقیا در این زندان پیر خرابات شده ام

ز دیدار این صحنه ها جان به جانان شده ام

به یک بینم طفل دشت نعیم تو را

رو به آن سو، بینم پیر مفطوره ی تورا

پشت سر، زن به ظاهر حجاب تو را

پیش رو، کفاره ی توبه گویان تو را

ز هر طرف ، می فشارد اجسام مرا

تو را به مولا،

بستان جان و افکار به یک دم ،در اسماء تورا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد