حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

بازی با رنج ...

همه دقایق کوتاه عشق های کوچک را

در معامله با دلال وقت

به گروگان ظهور عشق بزرگی نهادم
که هرگز نیامد

و لذا کلاه بزرگی بر سر دارم

اکنون تو در چشمانت می درخشد

دو زمرد آبی

و در حرکاتت پرندگانی پنهان داری

که پَر می دهی گاهی به سوی

لانه ای خالی در روح من

نمی دانم این جادو مقدمه عشق است

یا بازی با کلاه بزرگی که من بر سر دارم

ای کاش دستی از یقین بر

شانه ام می نهادی

تا ترس ورشکستگی از دلم بگریزد ...

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:05

بسیار زیبا ست

دریا پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:15 http://zinat.blogsky.com

سلام وبلاگتون واقعا زیبا به دل میشینه

چقدر شعری که نوشتید قشنگه

سپاس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد