اعجاب آوری، به تو باید نگاه کرد
از هوش می بری، به تو باید نگاه کرد
این چشم*ها برای تماشای تو کم است
با چشم دیگری به تو باید نگاه کرد
پیکرتراش*های نخستین نوشته*اند
سهل است بتگری، به تو باید نگاه کرد
ای دیدنی*ترین و پرستیدنی*ترین
رؤیای مرمری! به تو باید نگاه کرد
زیبایی*ات گرفته فراز و فرود را
در دیو، در پری، به تو باید نگاه کرد
در تو دقیق گشتم و عقلم به باد رفت
گفتند، سرسری باید به تو نگاه کرد
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم ...
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند ...
زبرا هر چیز و هر کسی را
که دوست تر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار باشد
یا زهر مار
از تو دریغ میکند ...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم ...
تا روزگار بو نبرد ...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
اقا شما خوش تیپ
بسیار بسیار زیبا و دل انگیز D: