حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

گفتند سرسری باید به تو نگاه کرد ...

اعجاب آوری، به تو باید نگاه کرد

از هوش می بری، به تو باید نگاه کرد

این چشم*ها برای تماشای تو کم است

با چشم دیگری به تو باید نگاه کرد

پیکرتراش*های نخستین نوشته*اند

سهل است بتگری، به تو باید نگاه کرد

ای دیدنی*ترین و پرستیدنی*ترین

رؤیای مرمری! به تو باید نگاه کرد

زیبایی*ات گرفته فراز و فرود را

در دیو، در پری، به تو باید نگاه کرد

در تو دقیق گشتم و عقلم به باد رفت

گفتند، سرسری باید به تو نگاه کرد

نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:35

نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم ...

انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند ...

زبرا هر چیز و هر کسی را
که دوست تر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار باشد
یا زهر مار
از تو دریغ میکند ...

پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار دیگر
کاری به من نداشته باشد

این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم ...
تا روزگار بو نبرد ...

گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!

ehsan دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:26 http://roozbarooz.blogsky.com

اقا شما خوش تیپ

فاطمه چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:56

بسیار بسیار زیبا و دل انگیز D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد