به نام خدای یگانگی
به نام خدایم
و به نام مخلوقان منشا سرشت
ز کوی دلداگی و افسار دوگانی، همجوار عشاقانی بگردیم که جان طالب باشند و نام رسوائی، توفیری نباشد بین من که مطلح سرشت روزگارم باشم و اوی دوگانه دوست. هر دو مسلخ گونه به یک دیار، سنائی می سپارند و جانان خوش در این دیار پاک می گسترانند. توفیری نپندارم که چگونه و به چه، اینگونه باید و بایست، اهم جوار دلداگی بی آنکه تلمس بوی گردد، مفعول باشم.
در این دیار فانی که هر کس مطلبی پندارد و مصلحی انگارد، جستجوی انسان سنائی به تمثال گشتن موی سپید پیر محاسن این روزگار گردد .هر کس و هرچیز آفرینش اوی باشد و اجبار اختیار گونه ابول البشر ،طعم انفصال، طعم انزجار و طرب دوحول کوهیان به چاشات ما خورانند و کثرت نوازش و تلمس افکار باطن،ما را اینگونه باید و شاید.
مخلص بباشد حق حوریان کتیبه، این دنیای اخوان گونه که نه ما اینگونه شاید و نه بستر سپاری اینگونه باید. مخلص حق است و حق گویی ،در جوار سرور به حق رویی ،نی برای این و آن به تمثال مفتول افکار شویی...
ساقیا، بوی طرب و خوش نوازی حوریان باید
نی برای مردم عام، درس از عارفی و سنائی یاید
چه گویم که تنگ است زندگی در این کلبه ی ما
ساقیا، دوست و جان سپاری مدح افکار ما باید
نتوانم ز حق و حقیقت اینگونه با نام تو گویم
کاین همجواری، خضاب و تطیر محاسن اوی باید
عاشقانه نام تو را زحق و حقیقت ،سنائی گویم
که مرا رسوائی و جنون دوست شایسته باید
عسلویه- فاز های 15 و 16
8-خرداد-1391
ساعت 11:10 صبح
سلام
اشعار زیبایی بودن .و البته از لحاظ محتوا یه جورایی سنگین.
فقط یه سوال:
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا تاریخ سروده شدن این شعر که البته زیبا هم بود یه روز بعد از انتشارشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام استاد عزیزم
وقتی ادرس وبلاگتون رو پیدا کردم و باز کردم
خیلی حس قشنگی به من دست یافت
ادم رو اروم می کنه
مرسی از زحماتتون