ساربان! گر توئی مرا عرش باشد و فرشی نیست
صاحبم، گر توئی مرا تاج باشد و غلامی نیست
ساربان! آهسته رو آرام جانی خواهم ازت
زین چهره بی رو، نای و وصال زاندوه نیست
ساربان! گرتو نیستی مرا لطمه به وصال ا م ازت
طالبم، گر توئی مرا زین غم دیگر باکی نیست
ساربان! ایمان و جانی ز من بستان و برو
کاین کلام قاصر، ارزش کمال تو نیست
ساربان! مرا تیمار اندوه باشد، غمی
التیام زخم، مرهمی جز تو نباشد و نیست
ساربان! اشتر سوارم ، آهسته رو
زین کلام کهنه، غم و اندوه و چاره نیست
ساربان! انگشت نمایم، چاره کن
بهلول چو بهلول گشت، دیوانه نیست
ساربان! صدایم زین کلام خسته آواره کن
شیرینی فرهاد، معشوق و دلداده نیست
ساربان! خاصمم، اجر این بیچاره کن
فردوس برین، پاداش هجاره نیست
ساربان! ستمکار و لطف دیده ام ازت
مرا شاد باشد، اندوه عذاب، دوری نیست
ساربان! آهسته رو آرامی جانی خواهم ازت
صامتم، نای و توان در من نشانی نیست
ساربان! اشتر سوارم! چاره کن
پایان راه مختوم به خاکم، ملالی نیست
ساربان! آهسته رو،شرمسارم ازت
مرا باشد غم وصال و اندوه و گریست
به نام او....
و آرام و قراری زیباتر از دیدن روی معشوق حقیقی نیست....