زسوی دلدار نیک و افکار نیک مناظره بین دو غم دیده و غم گسیخته به ظن سبک شعر و نثر احساس برکشید:
خوش بین:
سوی صدای عزیر دل احترامی کردم
لیک کس نشنید با دل خود چه کردم
بدبین:
بشکن دلم را که انتقام توست
کسی نشنید حرفم را که دلم مال توست
خوش بین:
دلت پس دادم و رفتم
که نتوانم بگیرم انتقامم
بدبین:
چه باشد که حق نتوان گفت
چه ظلمست که شک نتوان گفت
چه زیر است بالا بودن
چه حقیر است غر بودن
خوش بین:
چه گویم هرچه گویم می خراشم من دلت را
نگویم پس گذارم در قفس حرف و دلم را
بدبین:
ظن حال من مگذار بخراشد ذهنت را
بگو جانان من هرچه هست در دلت را
ما که محقور تواضع بویم و هستیم
ما که ناتوان و دلدار بودیم و هستیم
خوش بین:
دلم رفتست بر بالای داری
ندارد پس دگر حرف و قراری
بدبین:
دلت را دار نزن که بند دام تار و پودست
چوبه به تمثال کفا تو را به خود ربودست
دلت را مسپار به انتقام و انتزاع
این رسم دنیاست به لات و عبل و عزا
خوش بین:
بسی کردم تلاشی تا نگه دارم دلم را
کسی آمد ربودش دار زده است دلم را