دکتر رمضانی:
ما طاعت حق بهر دینار دنیا نمی کنیم// به شوق جنت و زترس دوزخ این نمی کنیم
ما شیفته یار و سجده به جمالش داریم// ما به نماز بجز زمزمه عشق در خلوت او نمی کنیم
زاهدان که زترس جحیم عبادت او کنند// نزد ما خاسرند، که ما بجز به عشق این نمی کنیم
عباد به نسیه جنت رضوان زحق طلب کنند// ما به جنت، بجز خلوت با یار طلب نمی کنیم
ما زحلقه رندان بریده و وصال یار گزیده ایم// ما در خلوت یار، بجز تمنای دوام وصال نمی کنیم
یوزارسیف حکیم:
ما طالب و اوست حاکم مای مجنون و دیوانه روزگار// ما زریا حرف از اوی و تمنای وصال نمی کنیم
ما حق زخود طلب کرده و گام به صفای دوست نهانیده ایم// مروه را با حرم این و آن قیاس نمی کنیم
ما به ریا و خود فروشی گریبان ایمان ندریده ایم// به کسوت و نخوت سوگ، بر تن لباس سیاه نمی کنیم
ما سازش عام را به اجر و سپاس خویشتن نخریده ایم// به ارزش کیان، رای به دیوانه زغفلت نمی کنیم
ما در جوار دوست آرزوی سلامت زایشان داریم// گرچه شکوه از حال زار و غمین این دیوانه نمی کنیم
دکتر رمضانی:
ما شاعری بهره مشاعره نمی کنیم// این مهم بجز بهر بیان حال دل نمی کنیم
شاعران شعر خویش بهر دیگران گویند// ما به شعر بجز زمزمه با یار نمی کنیم
شاعران به شعر خود غلو بسیار کنند// ما به شعر خود بجز روایت حق نمی کنیم
شاعری گرچه نیک پیشه ایست نزد ما// اما ما به شاعری هیچگاه ارتزاق نمی کنیم
رسولان بجز به وقت نیاز شعر نمی گفتند// ما نیز بجز به سنت ایشان عمل نمی کنیم
یوزارسیف حکیم:
شعر ما چون تیری در چشم دیوانه و مریدانش باشد// نغیری التماس این و آن بهر این دنیا نمی کنیم
ما مخلوق او و معشوق ما اوست در تمام هستی// ما شما را به اجبار معطوف خالق بی همتا نمی کنیم
این شعر بهر دلیلی آمد چو گوید افکار پلید دیوانه را // ما به افراط و تفریط نام گویی وجود پاک نمی کنیم
شاعری نزد ما پاک است و قدیس و زلال، آگه باشید// ما آدمیان را به تمثال بهلول نگاه نمی کنیم
الا ای انس و جن مبرا از کتمان و فریب، شاد باشید // ما سخن چینی عموم بهر نفع دنیا نمی کنیم
از اعماق دل بهر ایشان آرزوی اعطاء داریم // گرچه امیدیست ولی بسنده به این خس و خاشاک نمی کنیم
با تمام احترامی که برای استاد و شاگردش قائلم ولی این ها هیچ کدوم شعر نیستند. نه وزن نه قافیه نه عروض خالی از هر صنعت شعری
ziba bood..............