حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

کفرستیزی

شادی و حال زار هر دو از بر کفم برفته است

حال خوش از روی زارم برفته است

رفته و صدای دلداگی از سراب کند

من بزرگ را از دور جفافراخوان کند

چه باشد کین غمینی استمرار روزگارت شده است

گرغم خوری مرا دیگر بار مغضوب گناهانت شده است

چه باشد که لطف ایزد در این وادی کوته بینی

مگر نیستی در زمره اغیار که مرا کم بینی

امروز حال خود را ساده و مستولی مشکات کن

فردای نیامده کین غم ،چاره افکار کن

صدای بی نوایت مرا آزار دهد

گویی سکوتت مرا حال دیوانه وار دهد

چه خوش گفت فردوس برین در این کفر ستیزی

چو رستم دلیران گره مشتی، در این روزگار بتیزی

چه خوش گفت سعدی والا مهتری و ثمینی

چو گل گلدان بوی خوش باشد و زین رتبه نبینی

کاین چهره مرا به یاد زمره اذهان کند

گویی کین چهره سندروس مرا حال دگر بار کند

برخیز و برو ای درویش جوان کین راه برتو باشد

بساز و بتاز کاین دنیابرتو جای بسیار کم باشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد