در نخستین دیدار تو در آسمانی صاف
ناگهان برقی بر فراز این دل بی باک
آمد و گویی به هر سویی تگرگی، رعد تندی
می زد و برقش همه جان را ندا می داد
کای دل ساده، بمان بر جایت و بگذار
کاین طوفان ملیح و غرش کرار
تو را با فرش تا اوج رویایت برد بالا
کین نیست وهم و خیالی سرد و بی مقدار
کین طوفان دارد قدرتی چون رستم دستان
نشیند بر جان و آرامش گیرد چون یلی مردان
بگفتت انس زانس زندگی نی سخت و ملال
کین شور و رابطه باشد مبدا این بردار
رابطه چو عام باشد مجمع در عرش بودا
هر که گویی مخبر و مرجع تاج و زلفا
الا ای انس پر سخی، تاج مای و اشرف فرمان ما
بستان روح ما را و ز تلاش دست مدار
کین چهره نور باشد ، ملجا در کفا
به خود قسم که تو را نامیدم خدای این رزمگاه
بجنگ و برزم با مشکلات من
کین روز بالم و تاجم ز خویش و کردگار
الا ای نفس تخت نشین، لایق تو
برمتاب این شرط و بستان مکان حق تو
تو را نامیدم اشرف مخلوقاتم زین کویر
تا آب یاری و بستانی حق خود زین کبیر
تو را نامیدم انسان و فرمان دادم به جن
مسجود تو باشد و هرچه گویی حق باشد به سن
تو را نامیدم انسان و آزمودم به شروط
که ابد آغوش من باشد ملجا نور و سلوک
الا ای انسان مهربان، مخلوق من
به مادر از تو نزدیکم و مهربانم از هرچه تن
مهربانی کن و شا د و هاتف باشد
هرکه من را داشت غم مداشت
خدایا! به حق خودت ملجا آرامش کودکانه خیابانی باش...
خدایا! به نورت منور دل انسان های کور دل باش...
خدا یا! به شرفت مشارف حق انس شرافتمند باش...
خدایا! طبیب بیماران ناامید ز خود باش...
خدایا!خدایا! عاقبت آن کن که تو خشنود باشی و زین کلام پاکی ما هم رستگار...
salam pishe manam beya
http://piciran.ir
tabadol linkam mikonam