ساقیا بر افروز جام می و می خانه مستی
بر ما بنواز شوق و ساز و بوی سرمستی
ساقیا جام می ده که مست و خرابات کنی
ما را زین راه بی پایان از خواب غفلت بیدار کنی
ساقیا شراب معشوق دل بر ما بنوشان
از خود و عشق جرعه ای نوش لعل بنوشان
ساقیا بر افروز شمع خود فروزی و میکده تن سوزی
به خود قسم که من اول باشم در این تموز جان سوزی
ساقیا یوسفت را زین راه بر خود کشان
یعقوب نبی را سوی چشم بینایی نشان
ساقیا لب بر گویش این دل پر غم باز کن
کین راه صعب بر ما رسم و دل زین چاکر بی غم آغاز کن