حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

زار درویش جوان

دوست دارم حس و وفا به خود گویم شعر و شفا 

دوست دارم حس ذات به خود کنم لق نبا 

 

دوست دارم حس شریع به خود زنم لب صبا 

دوست دارم حس او بخود برم شعف ربا 

 

دوست دارم حس رباع به خود شوم نای جفا  

دوست دارم حس جحیم به خود بالم دعو نبا

 

لب به جام ربا هل هله سمت و کفا 

به خود زنم ساره علی زار شفا 

 

چه کنم که بنده ام تاج علی محقرم 

چه کنم که نافذم داعی او مکملم 

 

چه کنم که نباشم از زمره حور نبی

لب به جفا شفقت زار و حال علی 

 

لب به ستم گزیده ام  خاک دوست سرمه است 

تن به جفا کشیده ام پای دوست مکنت است 

 

روح به زمان رسیده ام منت دوست تحمل است 

سر به تیغ بریده ام نگاه دوست تجلل است

نظرات 1 + ارسال نظر
مانا دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:36

به نام او ...
همه ما بزرگیم. برای خدای خودمان آنقدر بزرگیم که خود تمثال علی هستیم برای او. کافیست خودمان فقط کمی بخواهیم.... و چقدر این خواستن سخت است و ما چقدر دوریم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد