حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

پدر

حال حال عرفان است و نام گویی آن بنده نامه گریز 

حال حال افکار است و ساره گویی آن بنده تاب گزین 

حال حال تعریف و ستایش آن پدری است که شوق و شفقت خود را کامه کودک زندگی نماید و به تمثال ستون مکفور کنایه خانه شود. 

حال حال تمجید است 

حال حال تکریم است 

تکریم زپدر سایه سار و هیچ زخود نخواه 

تمجید از پدر لطف او را به رخ کشد که معطوف ما داشته و ما را به این نعم پرالهی چاره کرده  

این حرف زسوی انس بی او گران باشد و قدر آن زایشان تمام... 

پس تمجید زایشان صلب و تکریم زانس پر نعم کم.  

دانم که چه نعمتی باشی در جوار من بی لایق. 

خداوندا چه کنم که ناچیزم زسپاس این موهبت والا 

زخود خواهم توانی و نایی و پشت و پناهی تا جلال و جبروت ایشان به من ساله ستیز لطف نشاند... 

پس بر متن زندگی من چون پیش بتاب که حال نباشد بر من محروم نمائی و مصلوب نعم...

نظرات 1 + ارسال نظر
مانا شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 23:39

به نام او...
سلام...
کلامتان مرا یاد شعری انداخت که سالهایی نه چندان دور خواندم:
پشت همین کوچه فاجعه جاریست
پشت همین کوچه قلب شهر می کوبد
قلب بزرگ؛قلب سیمانی
پدران باز می گردند
با دست های پوچ و
حفره های خالی در سینه.....
زیباست.مهرتان زیباست و کلامتان جاری...
مانا باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد