بوسه باد بر روی ماهت که چون چاره ای ظلمانی ما را زخود بخود کرده و امثال را دگر گون
بوسه باد بر دستت که نوایت سازش حق مرامت نوای امید ما را به این بندگی و چاره گی دچار کردی که پس از دوست تو را نامم صنم و بتخانه ز تو جویم...
بوسه باد بر مرامت که لطف حق در تو منقوش و رحمت او در تو مسلک که در این وادی بودن توان خواهد و ماندن مرام...
بوسه باد بر کلامت بوسه باد بر نامت که عاشق بودن جرعه ای به کفا ملتمس و معشوق بودن غمزه ای به ملال...
آری ترخص کلام خواهم و انباشته وفا که هرچه زتو جویم و گویم شرمندگی در من موجب و خستگی موجر...
پس به بال و به تاب بر آستانه وجود من که به او سوگند جز تو هیچ زاو نخواهم...