حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

آیه آغازین ۲

یا رب وجود آدمی نعمت و سازش حق است ،کین نعمت با وصال به کمال رسد و مجذوب گردد. 

پس دادار کبریا! تو را به نامت مقسوم که عرصه نمایش دوردانه ما را با فضیلت و صفیت همراه بگردان، کین وجود نازنین ما را بس است...

و اما توی وجود من!

حق گوئیم و حق دانیم که وجود تو نعمت و حضور تو موهبت! چه گویم که جز قاصری کلام نباشد و واژه واژه افتادن زبانم را به محضر رسانی. گویی نوای امید رسانی و ذات وجود کشانی. تا منتها  شرایط را گفتنی است که حق و حقیقت نمای دلدادگی است.

لحظه، لحظه تدبیر و ادای بی منتها ست. گفتنی ها را باید گفت  هرچند شرایط مخالف جلوه گر باشد و ضوابط موافق. پس گوش  رسان و نمای وجود ما را با آرام جان تلمس کن...

زمانی تقدیر جلوه گر و مادامی زمانه مخالف نمایان بشد اما ذات او یکتاست و بی همتا. شایدی شرایط را اینگونه در کتاب زندگی بنوشد که من و تو حال عشقبازی ذات او را به رخ کشانده و تمرین خرده گردی وادی دلداگی او را کنیم...

پس با یک دل و زبان به تو گویم که:

دوستت دارم

این کلام زین من بسی دشوار و گران مایه است که هر کس را لایق آن و هر فرد را ظرفیت آن نپندارم اما یقین بشد که توی وجود من لایق باشد و این کلام ز سوی سیمای دلربا، خرده جلوه گر بشد...

یوسف تمثیلیان

23/8/1389

12:54 شب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد