شبانه مائیم آغوش مائیم که حتم کنکاشت در دل می پرورانیم و ترفی نمی بندیم . آشفته جان مائیم ضربه بی منتها مائیم که یقین دلنوازی داریم و التفاتی سوی ما نخواهد بود. نوای بی دلی ما حرم تابستان دارد حرم گرم نفس های یک انسان جان سوز و جانگداز سیر بی منتها می پروارند!
شبان بیابان بی آب و علف مائیم که چران بی قوت در نمای خود چشم نوازی کرده و حرکتی آغاز نشود.از چه باید گفت از کجا باید گفت؟!از پنداشت های تزویرانه یا از ساعیانه ناکام از رویاهای نافرجام و یا از آغوش های بی آرام؟! فریاد را چاره کنم سادگی را رهنما! تا گویم ای مردم علیکم انفسکم.به خود آئید تا گستره حب اجماعی شما دنیا را به تسخیر خود درآورد