حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

شبان شاهد

شبانه مائیم آغوش مائیم که حتم کنکاشت در دل می پرورانیم و ترفی نمی بندیم . آشفته جان مائیم ضربه بی منتها مائیم که یقین دلنوازی داریم و التفاتی سوی ما نخواهد بود. نوای بی دلی ما حرم تابستان دارد حرم گرم نفس های یک انسان جان سوز و جانگداز سیر بی منتها می پروارند!

شبان بیابان بی آب و علف مائیم که چران بی قوت در نمای خود چشم نوازی کرده و حرکتی آغاز نشود.از چه باید گفت از کجا باید گفت؟!از پنداشت های تزویرانه یا از ساعیانه ناکام از رویاهای نافرجام و یا از آغوش های بی آرام؟! فریاد را چاره کنم سادگی را رهنما! تا گویم ای مردم علیکم انفسکم.به خود آئید تا گستره حب اجماعی  شما دنیا را به تسخیر خود درآورد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد