حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

ای قوم کجدار و مریض

نمیدانم که چرا هر گلی یابم از دست دهم    نمیدانم چرا هر تاجی زنم بی بدیل نشود ز من

نمی دانم چرا هرچه می بافم پنبه شود        نمیدانم از نادانی من است یا از بخت بد

گفتم باشم در کنار دوست که یابم خاطره    گفتا وجود ما خاطره است گر نباشد کنار دوست

گفتم هرچه گویی ما چشم زپا ریزیم      گفتا عجب بدار ای دوست که والایی در بر دوست

گفتم تو گو برکش کشانم سوزی به حرم نفسها    سوزد دنیا و رویا که یابم تو را در این دیار

ای قوم کجدارو مریض ! ای قوم به ظاهر رفته بیایید که دنیای ما نیاز به تو دارد نیاز به حرم نفس های بی بدیل تو دارد.

ای قوم به حج رفته بیائید بیائید که حاصل خواسته است و آرزو. گویی همه در یک حباب شیشه ای به سر می برند و منتظر فریادو فرجام هستند...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد