وجود شم و شوی در احوال گرفتیم زرب رخصت خواستیم و اذن رب گرفتیم
در اجوار خویش ندای کرار نهشتیم در اکمال اصفات، ذکر بی دلی گرفتیم
صدای یقین اجحاف و اشکاف مطلوب می کرد در همان زار، طفل نعیم در آغوش گرفتیم
عزم ادامه در مسیرموجود نشستیم که شاید آینده از ماست و حوای عرفانی گرفتیم
راه را ز وی طی طریق کردیم ما موجود مشکک بی اعتناء گرفتیم
جنجال بی منتها در رخصار دیدیم که نه شاید منتخب بی چون و چرا گرفتیم
نجوای دل آرزو می کرد و رجحان می دید اما هرچه بود تضاد و نقصان گرفتیم
فرجام جدایی منکر شد و طبل صدا می کرد که انگاره فضای عرفان در احجام گرفتیم
بابا ای ول
این چه فالیه از بازدیدکنندگان حال میگیری
کلی خندیدم