حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

خدای دوردانه! دوست مهربانم!

مدیریت محترم املاک آسمانی و ربانی: خدای عزو وجل

با سلام  

       احتراما به استحضار می رساند اینجانب یوسف، بنده ساله گریز حق تو ،متولد شهر عشاق بی نوائی و به شماره شناسنامه چهلمین سلوک، اظهار بندگی ناب تو را دارد و به توی عزیز خبر شادمانی و حال خوب را می رساند. خدای مهربانم دوش وقت سحر اظهار غم و درد کردم که باعث رنجور شدن خاطر عزیزتان شد. لیک این غم و اندوه ما را به وادی ابلیس پیر مست کشانید و افول به مقام انسانیت دنیوی را نصیب گردانید. حال چو سود رسد انسان دنیوی مقام غم را رهانیده و تاج سرسرای غرور به خود کشد. اما کین لحظه دچاره من گشت خود را نباخته و شکر زین فرصت های نخواسته ونطلبیده را خواهم داشت. زین پس به تو وعده خواهم داد که در این ملک و روزگارت مستاجر خوبی باشم و موجر را به شروط تاجر و تمسک نکشانیده و خیال ایشان را ز خود راحت بنمایم.  

شایان ذکر است که نمی دانم چه کار پر ثوابی به انجام رسانیده که عقوبت کار پاداشی بسی جزیل ما را سبب شد. لیک هر گونه ابلاغی منوط به امر جنابعالی باشد.//

 خدای دوردانه حالم بسیار خوب است... 

 دوباره نیز از توی دوردانه متشکرم.

عاشق دیدار تو 

یوسفت

نظرات 2 + ارسال نظر
انار شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:12 http://www.anaarak.blogfa.com

به نام او....
خوشحالیت مرا به یاد معصومیت کودکانه ای انداخت که هر روز از آن دورتر می شویم.... خوشحالم که خوشحالی...

[ بدون نام ] جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:01

من در حمایت قانون عشق زندگی می کنم
خداوند شبان من است
محتاج به هیچ چیز نخواهم بود (کاترین پاندر)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد